گزارش | شکوفاسازی استعدادها با مهارتهای معنوی
به گزارش سرویس فرهنگی واجتماعی خبرگزاری رسا، به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، نشست علمی و تخصصی "روش شناسی مطالعات معنوی با تکیه بر آموزههای قرآنی" پنج شنبه در سالن جلسات انجمنهای علمی حوزه علمیه برگزار شد.
پیشتر بخش نخست این گزارش که مربوط به مطالب ارائه شده از سوی حجت الاسلام مظاهری سیف بود، منتشر شد. در این بخش نقدهای حجت الاسلام والمسلمین محمد عالمزاده نوری و آقای احمد شاکر نژاد بر نظریه مطرح شده و دفاع ارائهدهنده، تقدیم خوانندگان محترم میشود.
حجت الاسلام محمد عالم زاده نوری در ادامه نشست نقد و بررسی "روش شناسی مطالعات معنوی با توجه به آموزههای قرآنی" نقدهای خود را با تکیه بر چهار نکته محوری در زمینه معنویت بر مطالب بیان شده توسط حجت الاسلام مظاهری سیف بیان کرد و گفت:
محور اول درباب معنای معنویت است که آقای مظاهری سیف با تعریف " استعداد روحی که در ارتباط با خدا شکوفا میشود" از آن تعبیر کردند.
سه ملاحظه در این زمینه وجود دارد، نکته اول این است که چرا استعداد؟
هرچند برای هر ارتباطی یک استعداد نیاز است، اما به نظر معنویت خود ارتباط است نه استعداد ارتباط، به عنوان مثال وقتی من میگویم میخواهم به معنویت دست پیدا کنم، به معنای دستیابی به استعداد نیست، چراکه استعداد را خداوند متعال داده است، بلکه فعلیت معنویت مطلوب است.
این مفهوم بیشتر از اینکه بخواهد بر اصل استعداد دلالت کند، بر فعلیت دلالت میکند، یعنی معناجویی، معناگرایی و معنویت خواهی، این مفهوم به نوعی بر فعلیت آن ارتباط دلالت دارد.
به حسب موارد کاربرد، انحصار واژه معنویت در بحث استعداد، روشن نیست.
نکته دیگر این است که چرا در ارتباط با خدا، چرا خدا را در معنای معنویت دخالت دادهایم، البته معنویت اصیل دینی در سطح بالای خود، بدون خداوند معنا ندارد و مهمترین موجود معنوی خداوند است، اما مفهوم معنویت اعم از اختصاص به خدا است، این گونه که متوجه شدهام معنویت نقطه مقابل مادیت است، عالم ماده در مقابل عالم معنا است، هرچیزی که فراتر از حواس ظاهری ما باشد، متعلق به عالم معنا است و معنویت یعنی ارتباط برقرار کردن با عالم معنا، نه فقط خدا.
به نظر در مطالب گفته شده توسط آقای مظاهری سیف، مؤیداتی وجود داشت مبنی بر اینکه معنویت فقط در ارتباط با خداوند نیست، بلکه ارتباط با پشت پرده هستی، راز و بخشی از عالم است که قابل درک حسی برای ما نیست و فراتر از حواس ظاهری ما محسوب میشود، به عنوان مثال گفته شد که شهید از زمان، مکان و چگونگی شهادت خود مطلع میشود، در این مطلب لزوما خداوند نیست، هرچند خداوند عطا میکند، اما این درک، ارتباط مستقیم با خدا محسوب نمیشود، اگر ارتباط غیرمستقیم با خداوند مورد نظر باشد که همه ارتباطات و حرکات مرتبط با خداوند است، پس همه چیز معنوی میشود، بنابراین این امر مدنظر نیست.
ضرورت توجه به جامعیت و مانعیت معانی ارائه شده
آن معنویتی که مطرح میشود، ارتباط با خصوص خداوند نیست، بلکه ارتباط با بخش غیبی، غیرمادی و ماورایی عالم است که معنوی میشود، اینکه خداوند در اینجا آمده است، یقینا به خاطر گرایش دینی ما است، اما به نظر کلمه معنویت اعم از این معنا است، ما نباید معنای مرتبه عالی ارائه دهیم که شامل دیگر موارد نشود.
سخن حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین هم که فرمودند: « هُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» این ارتباط مستقیم با خدا نیست، بلکه ارتباط با موجودات غیبی فرامادی است، استعداد نیست، اما نیاز به استعداد دارد، وقتی از معنویت و این ارتباط صحبت میکنیم، طبیعتا از باب مقدمه لازم است که از اصل استعداد صحبت کنیم، که انسان این استعداد را دارد و بعد به فعلیت خواهد رسید و ممکن است در ادامه زایل شود یا نشود، اما اولا از اصل آن بحث میشود نه فقط از استعداد آن و ثانیا به صورت مستقیم، خداوند در آن حضور ندارد، بله بالاترین تجارب معنوی انسان، تجربه وصول الی الله است، آن فنا، لقاء الله و وصول الی الله بالاترین تجربه معنوی است.
اختصاص تجربه معنوی توسط آقای مظاهری سیف به مقام سِر، مرتبه بالای معنویت است، امر تعجب برانگیز این است که خود آقای مظاهری سیف در نوشتههای خود این معنویت را بر مراتب پایین آن نیز تطبیق کردهاند، اما حال چگونه این تعریف فقط به مراتب بالا اختصاص یافته است، نامفهوم است.
در عرفان نظری ما، مراتب عالم معنا را ذکر کردهاند که فراتر از این عالم ماده، عالم دیگری به نام عالم مثال وجود دارد، در عالم مثال، احکام عالم ماده است، اما ماده یعنی جرم وجود ندارد، آن عالم مثل عالم ماده میباشد که مرتبهای از عالم معنا است، بالاتر از آن عالم عقول و ارواح و مجردات است و بالاتر از آن عالم اسماء و صفات یا "صقع ربوبی" است، تمام این عوالم، از مراتب عالم معنا محسوب میشود، حال چرا معنویت را فقط به مراتب بالا اختصاص دهیم، در حالی که مراتب پایینتر هم مرتبط با عالم معنا بوده و معنویت را شامل میشود.
تناقض توجه به دانش غربی و قرآنی
محور دوم بحث، در رابطه با دانش معنویت است، آقای مظاهری سیف در مقالات دیگر خود نیز معتقد هستند که دانش معنوی، یک دانش تجربی است، این هم مقداری قابل ملاحظه است، اولا چرا باید تحت تأثیر غربیها قرار گیریم که علم را به معنای « Science» بر علم آزمون پذیر تجربی تطبیق کردهاند، ما منابع غنی دیگری هم برای کسب معرفت داریم، که میتوان از آنها بهره گرفت.
آیا استناد به روش استظهاری، و مراجعه به ظواهر آیات قرآن کریم، به روش هرمنوتیکی، تفسیری و اصول فقهی و استنطاقی روش و دانش تجربی میشود؟
چه اصراری است که مطالعات معنوی را جزء دانشهای تجربی به حساب آوریم، مطالعات معنوی شاخههای مختلفی دارد، بله میتوان مطالعه معنوی به روش تجربی، نقلی و عقلانی یا شهودی کرد، اینها ابزارهای معرفتی است که خداوند در اختیار ما قرار داده است که این موضوع را میتوان از طرق مختلف و با روشها و تجهیزات مختلف بررسی کنیم، همه اینها مطالعات معنوی و دانش معنویت است، علم معنویت تجربی، عقلی، نقلی و علم معنویت شهودی که لازمه تبدیل آن به دانش، ترجمه زبان عقلی است.
محور سوم، این است که از این روش به واقع گرایی معنوی تعبیر کردهاند، توجه به اینکه معنویت بنابر اعتقاد ما، مبتنی بر امر واقعی است، یعنی معنویت در عالم، واقعیتی دارد و صرف یک احساس روانی درونی برای ما نیست و یک واقعیت بیرونی دارد، کاملا درست است.
در تراث عرفانی ما نیز بر این امر تأکید شده است که عرفان عملی مبتنی بر عرفان نظری است، در عرفان نظری حقیقت معنوی عالم، وحدت وجود، مراتب عالم و چینش نظام هستی را توصیف کرده و مقام انسان را در این مراتب به عنوان "حضرت خامس و کون جامع" بیان میکنند، یعنی تفسیر هستی شناختی از واقعیت عالم را ذکر میکنند که بخش عمده آن واقعیت معنوی است و بعد میگویند که در مراتب سلوک خود میخواهیم از این نردبان بالا رویم و قوس صعود را بپیماییم و در این عالم از این مرتبه عنصری خاکی به مرتبه معنوی دست پیدا کنیم، این کاملا درست است، اما اینکه نام این روش واقع گرایی گذاشته شده، محل تردید است.
درستی مبنای واقع گرایی و تردید در روش واقع گرایی
اگر گفته میشد، در مطالعه معنویت، مبنای واقع گرایی داریم، درست است، اما اینکه گفته شود، روش مطالعات معنوی ما، روش واقعگرایی است، مفهوم نیست.
محور چهارم، بحث فایده معنویت است که در بحث امروز و مقاله وی به طور کامل ذکر شده است، پروژه آقای مظاهری سیف این است که بهرههای نقد معنویت را زیاد مطرح کرده و آثار متعددی را در این زمینه دارند و حداقل بیش از ده سال است که این پروژه را دنبال میکنند که اگر معنویت دنبال شود؛ آرامش، امنیت، سلامت روانی و رضایت خاطر را به دنبال خواهد داشت.
به عنوان مثال عبارتی در این مقاله است، « میتوانیم برای گسترش و ارتقای معنویت در زندگی افراد برنامهریزی کنیم تا از این طریق کیفیت زندگی مردم ارتقا پیدا کند، توجهات معنوی موجب افزایش آرامش، رضایت، تابآوری، امنیت اجتماعی و سلامت روانی میشود».
روش نامناسب ورود به مسأله معنویت در این مقاله
به نظر این نوع ورود به مسأله اصلا مناسب نیست که بگوییم دنبال معنویت میرویم که در زندگی مادی خود موفق باشیم، باید توجه داشت که معنویت نسبت به مادیت اصل است، مادیت ما باید در خدمت معنویت باشد.
خداوند متعال در آیه (77 سوره قصص) میفرماید: « وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ » یعنی تمام هدفت سرای آخرت یعنی عالم معنا باشد، البته دنیای خود را نیز فراموش نکن، چراکه این دنیا را برای آخرت میخواهی، یعنی آن دنیای اصیل تو مربوط به بُعد اصیل تو که روحانی و معنوی است، میشود و این مادیت را باید خرج آن کنی، زیرا الیالابد با آن مواجه هستی، هرچند معنویت فواید مادی هم دارد، اما مادیت را بایستی مقدمه رسیدن به معنویت بگیریم، نه اینکه دنبال معنویت رویم که مادیت خود را درست کنیم.
گویا از این نحوه مواجه ایشان با این مسأله این طور برداشت میشود که معنویت را میخواهیم که زندگی مادی ما سامان پیدا کند!
همچنین آقای شاکرنژاد نیز در ادامه این نشست در نقد مطالب ارائه شده توسط حجت الاسلام مظاهری سیف، مطالب خود را بیان کرد و اظهار داشت:
نکته اول این که ما در اینجا معنویت را به عنوان یک علم در نظر میگیریم که بسیاری این حرف را قبول ندارند و معنویت را یک رویکرد یا اینکه حاصل جمع علوم اسلامی میدانند.
جای خوشحالی است که آقای مظاهری سیف این قول را داشته و از آن دفاع میکنند، چراکه تا قبل از آن متولی نداشته است.
اگر معنویت را به معنای صحیجی کلمه، استعداد روحی بگیریم که در رابطه با خداوند شکوفا میشود، این استعداد ممکن است در حین شکوفایی خود، چالشهایی داشته باشد، ما چگونه از دل قرآن میتوانیم معیارهایی پیدا کنیم که در چه زمانی این استعداد به درستی و درچه مواردی اشتباه شکوفا شده است.
به تعبیر دیگر کلمه استعداد روحی را بر داریم و جای آن، کلمه فطرت را قرار دهیم، این فطرت ما در ارتباط با خداوند بعضا شکوفا میشود و ممکن است این شکوفایی درست باشد یا یا خیر، خلاصه نقد بنده این است که این مقاله نتوانسته به ما شاخصهای بدهد که ما چگونگی درستی شکوفایی را بفهمیم، یعنی روششناسی آن چیست و حداکثر این مقاله به ما میگوید که قرآن تجارب معنوی یعنی همان استعدادهای روحی شکوفا شده را به رسمیت میشناسد.
علت چنین درکی از این مقاله این است که مواردی که به عنوان نشانههای تجارب معنوی یا استعددادهای شکوفا شده مانند عشق شدید، آرامش، شادی، سبکی، فرح، خوف از مقام رب موارد ابطال اینها بیان نشده است، یعنی ابطال پذیر نیستند، در چه مواردی است که طرف عشق شدید دارد و شما نمیتوانید نام این حس را معنویت بگذارید؟
نکته دیگری که این شاخصهها را همچنان مبهم نگه میدارد، این است که فرد غیر مسلمان هم ممکن است این موارد را در خود داشته باشد، یعنی در برابر کریشنا چنین اتفاقاتی را تجربه کرده و استعدادهای روحی او شکوفا شده باشد، حال با روش شناسی ادعایی در این مقاله چگونه میتوان فهمید که استعداد شکوفا شده درست بوده است یا خیر؟
روش شناسی مقاله مشکل دارد
حال چرا چنین اشکالی در مقاله به وجود آمد؟ به نظر روش شناسی کار مشکل دارد، که نمیتوان انتظار از مقاله را محقق شده ببینیم، یعنی نمیتوان شاخصه پیدا کرد یا روش شناسی ما طوری نیست که دست ما را بگیرد و ملاکی برای شناسایی معنوی بودن از غیرمعنوی بودن آن به ما دهد.
آقای مظاهری سیف از روش شناسی های علوم اجتماعی برای بحثی در علوم انسانی استفاده کردهاند، یعنی از (Grounded theory) تئوری زمینهای استفاده کردهاند تا به ما بفهمانند که شاخصههای قرآنی برای شناخت استعدادهای درست چیست.
در قرآن خواطر شیطانی و خواطر انسانی است،
آیا این مقاله میتواند شاخصهای برای این دسته از مشکلات ارائه کند، من نتوانستم شاخصههایی برای تعیین درستی شکوفایی استعدادهای روحی دراین مقاله پیدا کنم که با چه معیاری مورد تأیید قرآن است.
که نتوانسته همه موارد مرتبط با قرآن در زمینه استعدادهای روحی را کدگذاری کند، ای کاش در کنار مباحث هستی شناسی و انسان شناسی، مباحث ارزش شناسی هم آورده میشد که در این صورت به راهکارها نزدیکتر میشدیم.
حجتالاسلام مظاهری سیف در ادامه، به ارائه دفاع پایانی از مقاله خود پرداخت و اظهار داشت:
محور نخست صحبت در چرایی تعریف معنویت به استعداد است که از سوی آقای عالم زاده مطرح شد، به این صورت که معنویت صرف استعداد بالقوهای که درهر دیندار و بیدینی یافت میشود نیست، بلکه معنویت در بُعد شکوفایی استعداد قرار دارد، یعنی باید طوری معنویت تعریف شود که به قواره انسان صالح بخورد نه به انسان رذیل و جنایتکار که طبق اجماع همه، بویی از انسانیت نبرده است.
باید توجه داشت که ما به چند جهت در رابطه با انسان منحرف هم با معنویت مواجه هستیم؛ نخست اینکه او را مذمت میکنیم که چرا راه خلاف رفته و راه معنوی را نپیموده است، بنابراین نسبت به وجود بخشی از معنویت در او اطمینان داریم.
حجت الاسلام عالم زاده نوری: این استعداد معنویت است نه خود معنویت.
حجت الاسلام مظاهری سیف: بله استعداد معنویت است، اشکالی ندارد، باید معنویت را به گونهای تعریف کنیم که استعداد معنوی هم شاخهای از معنویت باشد و انحراف معنویت هم زاویهای با معنویت داشته باشد، چراکه برای مفهوم اصلی ما باید مقسمی باشد تا بتوان تمام مضاف الیهها را با آن تعریف کرد و هرچه اضافه میشود، معنی دار باشد.
ما میگوییم معنویت یک استعداد است، انسانی که سراغ آن نرود و آن را شکوفا نکند، مورد مذمت قرار میگیرد که با وجود داشتن استعداد معنویت، آن را دنبال نکردی!
حجت الاسلام عالم زاده نوری: تو معنویت داشتی یا استعداد معنوی داشتی؟
حجت الاسلام مظاهری سیف: ما میگوییم که معنویت را به همان استعداد برمیگردانیم، یعنی کسی که شکوفا نکرده مورد مذمت قرار میگیرد، ما باید در عمیقترین لایه ای که اولین هسته معنویت را از آنجا میتوانیم به کار ببریم، نام گذاری کنیم، نه از وسط آن، اگر معنویت را فقط به شکوفایی معنوی اطلاق کنید، پس معنویت کاذب یا آسیب معنوی را چه کار میکنید؟ اگر این معنویت شکوفایی و خوب بوده است، پس تمام غیر آن خارج از معنویت حساب میشود.
از این رو باید طوری به کار ببریم که از تمام متعلقات و ابعاد آن مفهوم همچون، شکوفایی، آسیب، انحراف، اهداف آن صحبت کنیم، البته این نکته را متذکر شوم که آن استعداد هم، بالقوه مطلق نیست، یعنی در نقطه صفر آن هم، سطحی از شکوفایی وجود دارد.
در همین بحثهای مرتبط با معنویت، همه انسانها دارای یک تجربه سالم، مطمئن با شکوه معنوی هستند و آن هم تجربه معنوی نخستین است، یعنی زمانی که خداوند فرمود: « أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَىٰ»، این آیه ظرفیتهای متعددی دارد، دنیایی از معارف، مشاهدات، مصنوعات و مبصرات معنوی و الهی برای انسانها اتفاق افتاده است، به همین خاطر گفته میشود که همه تجربه معنوی دارند، یعنی یزید هم خدا را میبیند و صدای خدا را میشنود و به خاطر اعراض خود مقصر و مسئول است.
به همین جهت این آیه شریفه میفرماید، ما اتمام حجت کرده و این تجربه معنوی را رقم زدیم، « أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ».
خداوند چرا از ما شهادت گرفت، با تفاسیری که در روایات داریم که « فعرفهم نفسه و اراهم نفسه» یعنی خداوند خودش را به همه نشان داد، بنابراین اینگونه نیست که بگوییم، آن استعداد هم هیچ سطحی از شکوفایی را ندارد، بلکه حداقلهایی از شکوفایی را همه دارند.
حجت الاسلام عالم زاده نوری: اگر شکوفا شده باشد که معنویت است و مشکلی نیست، اما آیا میتوان به این شی مشخص خاکستر گفت، یا باید بگوییم استعداد خاکستر شدن دارد؟
خاکستر به چیزی گفته میشود که در شرایط حاضر، فعلیت در خاکستر بودن را دارد، بنابراین به این شیء مشخص نباید خاکستر گفته شود، بلکه باید گفت؛ استعداد خاکستر شدن را دارد.
آنچه در یزید است، استعداد معنویت و آنچه در یزید به صورت بالفعل وجود دارد، معنویت درجه فطری است.
حجت الاسلام مظاهری سیف: معنویت فطری را بگوییم، مشکلی ندارد، اما به هرصورت معنویت است، یعنی بی نیاز از مضاف الیه نیست، بالاخره شأنی از شئونات معنویت در درون انسان است، حال چه بگوییم معنویت فطری و چه استعداد معنوی، هر تعبیری که به کار ببریم، البته استعداد هم من جهت الاستعداد یا من جهت الفعلیه که شکوفایی درون آن وجود دارد.
اما اینکه چرا خدا را در تعریف آوردیم، ببینید در مثالی که ذکر شد، پیام آن شهید در ارتباط با خدا بوده است، در همه اینها بنیان اصلی که آن تجربه میسازد و قابلیت و استعداد روحی ما را شکوفا میکند، همان ارتباط با خداوند است، اما در این ارتباط اتفاقاتی حاصل میشود و ممکن است به انسان الهاماتی شود، آگاهیهایی پیدا کند و حتی به قوایی برسد، اما تمام این امور در ارتباط با خداوند متعال است، ایمان او به قدرت مطلق الهی است که قدرت خود را فانی در آن قدرت میبیند و جریانی از قدرت الهی در او شکل میگیرد، اما بستر اصلی تجربه معنوی رابطه با خدا بوده است، حال یا چیزی دیده یا شنیده است.
حجت الاسلام عالم زاده: حضرت یعقوب بوی یوسف را از کنعان شنید، این ارتباط با خداوند است؟
حجت الاسلام مظاهری سیف: اولا ممکن است این دسته از مسائل را تجربه معنوی حساب نکنم، به همین خاطر باید توجه کنیم که نسبت تجارب دینی با معنوی چیست، در اینجا میتوان دیدگاههای مختلفی را داشت و ممکن است بگوییم که نسبت عام و خاص من وجه بین این دو تجربه برقرار است، اما در بحث حضرت یعقوب(ع) هم به نظر یک بیس ارتباط با خدا وجود دارد و ارائه الهی است، یعنی خداوند جلوهای از قدرت و رحمت خود را نشان داده است.
در بستر ارتباط با خدا و ایمان به لطف و رحمت الهی بود که خدا نشانههای زمینی را برای حضرت مریم(س) گذاشت که رؤیت را کامل کند یا جهات دیگر، بحث مفصلی است که چرا کرامات پیش میآید، آیا چیزی غیر از حرکت در مسیر ارتباط با خدا است، یا در مسیر ارتباط شخص با خدا به دلایلی رویدادهایی هم پیش میآید، اما به تشخیص خداوند برای این مرحله از شکوفایی بایستی بلایی سر حضرت ایوب بیاید، برای اینکه بیشتر به سوی خداوند برگردد، یعنی آن رابطه تحکیم شود.
ارتباط با خدا تعریف حداکثر نیست، بلکه ارتباطی حداقلی است
در پاسخ به اشکال دیگر آقای عالم زاده باید گفت که ارتباط با خدا تعریف حداکثر نیست، بلکه ارتباطی حداقلی است، یعنی سایر کرامات و تجربههایی که شئون خاصی پیدا میکنند، مانند تجارب حضرت مریم(س) یا سایر انبیای الهی اتفاقاتی است که در مراحل بالاتر روی میدهد و حداقل ارتباط ما، ارتباط با خداوند است که با تجربه معنوی نخستین شروع شده و هیچگاه از طرف خداوند قطع نمیشود، مگر زمانی که دربهای الهی بسته شود، که در قرآن بیان شده است، «ختم الله قلوبهم و علی سمعهم» و افراد کمی هستند که به این بن بست میرسند.
وگرنه ارتباط با خداوند از بدو خلقت وجود داشته و تا لحظه مرگ و همیشه به طور مستمر وجود دارد و نیاز به مهارتهای معنوی ما دارد که بتوانیم تجارب معنوی را در مسیر شکوفایی پیش ببریم و به تدریج توسعه دهیم، اما اصل قضیه همواره بوده است، یعنی به راحتی نمیتوان از عالم ملکوت خارج شد، روح ما متعلق به علم ملکوت است، همه ما مشاهدات روحانی داریم، اما به دلیل مشغولیتهای دنیوی، این مشاهدات را درک نمیکنیم، اما اثر آن همچنان در زندگی ما جاری است.
در پاسخ به اشکال دیگر که آیا دانش معنویت را با عقل و نقل هم میتوان مطالعه کرد، باید گفت، اگر استعدادهای معنوی را با عقل مطالعه کنیم، جزئی از فلسفه میشود، تاکنون تحت عنوان نفس قدسیه یا قوه عقل و مانند آن مطرح بوده، ممکن است، فردی با روش استدلالهای عقلی مفهوم جدیدی را توضیح دهد، در واقع در حال توسعه فلسفه است، ما علم جدیدی نیاز نداشتیم که به وجود بیاید، اما هیچکدام از علوم عقلی و نقلی تجربههای معنوی ما نشانه شناسی و تفسیر نکردند.
این روش واقع گرایی معنوی دو مرحله داشت، مرحله نشانه شناسی و تفسیر که اگر روی این کار کنیم به زودی دانشی بزرگ با شاخههای گوناگون شکل خواهد گرفت.
ابزارهای معرفتی در جهت شناخت استعداد روحی در علوم اسلامی به کار گرفته شده است
اینکه بگوییم تحت تأثیر دانشهای غربی، این طور نیست، چراکه سایر ساحتها و ابزارهای معرفتی ما از جمله عقل، نقل و شهود برای شناخت استعداد روحی در علوم اسلامی به کار گرفته شده است، اما از تجربه تاکنون استفاده نشده، در حالی که این بُعدی از قضیه است و ظرفیتی برای مطالعه دارد، به اعتقاد من قرآن هم به پیشنهاد میکند که این همه تجربه و تفسیری که روزانه تجربه میکنید را چرا مطالعه نمیکنید؟ حال چگونه مطالعه کنیم؟ مطالعه آن هم تجربی است، باید این تجاب را دسته بندی، تفسیر و تقسیم کرده و به انواع و اقسام آن و راههای توسعه این تجارب برسید، بنابراین کار کاملا تجربی است و ربطی به علوم غربی هم ندارد.
نکته دیگر این است که معنویت را در مقابل دنیا قرار نمیدهم، دنیای ما میتواند معنوی و زندگی ما در این دنیا کاملا معنوی باشد، زیرا روح ما همین الان ساکن ملکوت است و تجارب خود را دارد، اگر میگویم معنویت برای ما شادی، آرامش، موفقیت، قدرت و فرح را ارمغان میآورد، به این دلیل است که معنویت و آخرت باطن این دنیا هستند، همچنان که در آیه (7 سوره روم) بیان شده است، « يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ».
اینها تأخر زمانی نسبت به هم ندارند، بلکه تقدم و تأخر رتبی دارند و اتفاقا معنویت مقدم بر مادیت است و تمام دنیای مادی را دربرگرفته است و هرلحظه از زندگی ما در این دنیا میتواند یک دوره طولانی حیات معنوی باشد، از این رو ماده را در ضمن معنا و معنا را دمیده در عالم ماده میبینم، مادهگرایی و حیات دنیا را معطوف شدن به این دنیای مادی میدانم.
چگونگی شکوفایی استعدادها، مهارتهای معنوی است، نه روش شناسی
در پاسخ به آقای شاکرنژاد هم که نسبت به روش شناسی مقاله اشکال داشتند، باید گفت: این که استعدادها چگونه شکوفا میشوند، اصلا روش شناسی مطالعات معنوی نیست، بلکه مهارتهای معنوی است که سه بحث در این زمینه وجود دارد، یکسری مهارتهای خودکاوری معنوی است که اول کار است.
در مرحله بعدی به خودآفرینی معنوی که تجارب سالم را از ناسالم و تحریف شده تفکیک میشوند و در مرحله سوم مهارتهای معنوی، روشهای توسعه تجارب معنوی بیان میشود، یعنی به جای سالی یکبار، به صورت روزانه اتفاق بیأفتد و آنجا بحثی پیش میآید که احوالات معنوی میتواند به افعال ارادی معنوی تبدیل میشود و معنویت حتی فقه را تحت تأثیر خود قرار میدهد، اگر افعال قلبی هم ارادی و اختیاری هستند، آیا موضوع فقه محسوب میشوند؟ بله قرار میگیرد که در آنجا باب فقه القلوب باز میشود که تأثیرهای معنویت بر فقه است، چراکه در آن صورت میگوییم عشق، خوف و رجا حالی نیست که به ما دست دهد.